‫داستان یک عشق معصوم

(پیشنهاد میدم حتما بخوانید) ‫آن روز براي ديدن يك دوست به آن منطقه تهران رفته بودم؛ محلهاي اعيان نشين كه حتي با نگاه كردن به در و ديوار و آسفلات كف خيابان و درختهاي پيادهرو و آب زللا داخل جويهايش نيز به راحتي ميشد تشخيص داد كه ساكنين اين محله جزو «از ما بهتران» هستند!… ادامه خواندن ‫داستان یک عشق معصوم

حکیم عمر خیام نیشاوری

یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که مارا چه رسید ؟ از خاک در آمدیم بر خاک شدیم خیام كاش لايق آن بودم ، كه در وصف حضرت خيام چيزي بگويم ، يا بنويسم . ولي آنان كه به درستي شخصيت اين اديب برجسته… ادامه خواندن حکیم عمر خیام نیشاوری

تویی راز بودن به این سادگی

تو تعبیر رویای نادیده ای تو نوری که برسایه تابیده ای تو یک آسمان بخشش بی طلب تو بر خاک تردید باریده ای تو یک خانه در کوچه زندگی تو یک کوچه در شهر آزادگی تو یک شهر در سرزمین حضور تویی راز بودن به این سادگی مرا با نگاهت به رویا ببر مرا تا… ادامه خواندن تویی راز بودن به این سادگی

جمله بسازید

جمله بسازید . به یاد دارم هنگامی رو که نخستین سال تحصیلی من بود یعنی اول ابتدایی بودم . دبیر ما آقا جعفری بود، یادش بخیر ! خاطرات زیادی از اول ابتدایی دارم . اگه اشتباه نکنم یک درسی داشتیم با عنوان “جمله سازی” که معلم کلمه هایی رو می داد و می گفت باهاشون… ادامه خواندن جمله بسازید