روستای متروک ما

امروز از روستای متروکمان دیدم کردم ، سخت پریشان بودم ، احساس های متفاوتی داشتم ، احساس های متفاوتی که اشک را بر صورتم جاری می ساخت ، خانه هایی که خالی از سکنه هستند، مقبره هایی که تنها ماندند ، بزرگانِ و خان هایی که تنها مانده اند ، انسان هایی که دیگر نیستند ، روح های بزرگی اهل اینجا بوده اند و اکنون کسی روحشان را نمی بیند، رنج هایی که چوپانان کشیدند ، درختانی که خشک شده اند، چشم هایی که نمی بینند، گرگهایی که مرده اند و گوسفندهایی که گوشتی ندارند ، چه احساس خویشاوندی بزرگی در من است ، شما از من هستید و من از شما ؛

“و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن، مثل تنها مردن.” (دکتر شریعتی)

جنگل هایی که عبدالله خان عموی بزرگم کاشت اکنون درختان خشکیده ای شده اند از دیدنشان دلگیر می شوم ، از دیدن مناظر پر از سکوت، که روزگاری پدرم در آنجا چشمه ها یافته بود و اکنون خشکیده اند، دلگیرم. از روستا خارج می شوم ، آه همه جا چه خشک است ماشینی رد نمی شود ، آفتاب سوزان بر سر جد پیرمردان تنهای این روستاها می تابد ، نه امکاناتی برای سپری و نه ماشینی برای سوار شدن ، من نیز تنها می شوم ، من نیز روح تنهایی می شوم که ناگهان از خود بی خود می شوم به خود می آیم می بینیم مرگ نهیب می زند ، چند قدمی با درّه فاصله ندارم ، می ایستم ، خود را چون روح خویشاوندی با تمام روح های تنها مانده روستا ها می یابم که در کاخ های نامرئی خود می گردیم ، با هم دست می دهیم ، آزادیم ، هر چند گاهی یکی به تعدادمان اضافه می شود ، یک روح تنها ! لحظاتی  که من هرگز نمی توانم وصف کنم، احساس اینکه هیچ سنگینی ای وجود ندارد، انگاری ترس ندارم که کسی مرا ببیند و بگوید درس بخوان ! کار کن ! زندگی کن ! سختی بکش ! آدم باش! باش! کلمات هم برای ذکر اِحساس ها ناکافی و کوچک اند.

نمی توانم وصف کنم ، در میان روح های تنها و بزرگ لبخندی آرام بر لبانم نقش بسته که کمتر چنین لبخندی می زنم

قلعه دختر اربابی را می بینیم که مقابل سخن زور پدرش ایستاد و تن به ازدواج مصلحتی نداد ، قلعه ای ساخت و دختران را جمع کرد و تا مرگ آنجا بود، او که دوره ای محبوب و خانه اش پر از آدمک! ها بود. اکنون او نیز تنهاست، آه چه سخت است!  (قلعه دختران – قیز قلعسی)

باد خشکی می زود و کسی نیست بگوید : آه چه باد خشک و بی احساسی! ، دیگر چرا می وزی ؟ – – – نه آدمی برای اعتراض ، نه درختی برای خشک کردنش ، نه دریایی برای موج دادانش ، نه خاکی برای جابجا کردنش ؛ پس چرا می وزی…باد نیز پاسخی نمی گوید، پاسخم را نمی گوید.

امامی بود که ازش حکایات باقی! اما چه کسی  بشوند؟ چه کسی بخواند؟ چه کسی نقل کند؟ امام زاده ای را می بینم که زائری ندارد، خانه هایی که در حال فرو ریختن، دیوارهای خشتی که باران ارتفاعشان را کاسته است، کم کم دارند با خاک یکسان می شوند.

آن طرف گوشه ای از جاده ۳ مسافر ایستاده اند ! گویی ساعت ها منتظرند ، آژانسی نیست. ماشینی برای سوار شدن نیست، مالی هم برای خریدش نیست ، ماشین ها همچون ماشین رباتی، با خون سردی می گذرند ، خونم با این سردی ها گرم می شود و بر می گردم تا سوارشان کنم ، اما خبری نیست ، روح های تنها پیداشان نیست ، رفته اند ، به کجا؟ نمی دانم ، آنان نیز مرا همچون ربات های دیگر پنداشتند ؛ افسوس که در قدم اول نایستادم..

حرف داماد بر روی چشمانم آمده است : “…خداوند به نیت هم اهمیت خاصی می دهد…”

باز هم می روم ، یک روستای معروف نام را می بینم و از دیدنش به شدت می گیرم ، تنها یک قلعه دارد ، خانه ای ندارد و تنها ۲ مقبره دارد ؛ مقبره ارباب و همسرش ! که به اطرافیان و بردگان خود ظلم می کردند ، اکنون چه سخت تنها هستند و تنها چند دیوار خشتی را بر اطرا ف خود می بینند به همراه باد خشکی که می وزد ، همین. تنها همین.

افسوس! که من نیز تحمل این سکوت تنهایی را نیاوردم، و این متروکِ را ترک کردم، احساس بدی دارم ، چه عذاب وجدانی دارم ، آمده ایم در ساختمان های چند طبقه که بدون حیاتی سر سبز نشسته ایم و خشک و بی احساس همدیگر را نگاه می کنیم، از کنار هم رد می شویم، به هم پیامی می دهیم، با انگشت های”مان را به کیبورد می کوبیم. مردک چشم های”مان کمتر تکان می یخورد. آیا ما ربات شده ایم ؟

***

یاد حرفهای مادرم می افتم که می گفت که وقتی زلزله ۶۹ آمد برّه های ما از ترس خشک شده بودند ، گاو های ما زیر خاک ها مدفون شده بودند و چاره ای جز بریدن سر آن همه گاو نداشتیم

و داماد می گوید : اینها نشانه هایی بزرگ است …

من نیز تایید می کنم ” آری نشانه است “

در این میان ترانه ای کمی مرا آرام می کند :

دلم می خواد به اصفهان برگردم…

دلم می خواد به نصف جهان برگردم

دلم اونجا ، یادم اونجاست ، همه راز و نیازم اونجاست …(معین !)

.

.

آفتاب در حال غروب کردن است

و ما

در حال رسیدن .

———–

عکسی که بالا گذاشته اَم همان خانه یا قلعه قدیمی ماست که تا حد بسیار زیادی تخریب شد، ماجرا این تخریب شدن را اینجا نوشته ام : خانه قدیمی ما

74 دیدگاه

  1. و ادمی چون نسیمی است که خود نمی داند ماندگار نخواهد بود

  2. نگاه خوبي و زيبا و دردمندي به دنيا داريد.كه قابل تحسينه
    سري به وبلاگتون زدم تا بيشتر ازتون بدونم.چرا كه سايتي كه شما مديريت مي كنيد ارزش زيادي برام داره
    باز هم علاقه مشترك ايرانيان:منم اين آهنگ معين را خيلي دوست مي دارم،و جالب بود كه ديدم شما همچون من ترك زبانيد اما فارسي را كه (به قول مشيري)جان مايه ايرانيان است را در همه جا رعايت مي كنيد و ارجح شمردن فارسي(در عين تفات هاي زيباي فرهنگي مناطق مختلف) يكي از ان راه هايي(!) است كه ما مي توانيم به وطنمان خدمت كنيم

  3. اصفهان را با “ه” مي نويسند نه “ح”

  4. سلام بر سارا، متنی که خوندید رو سه سال پیش وقتی از روستای خاموشمان رد می شدم نوشتم، آن هم در مبایل، همواره اون رو می خوندم و خیره می شدم.
    اما بابت اشاره به غلط املایی ممنونم، من از این اشتباه ها زیاد دارم و حتی مدتی دوست داشتم همه چیز را غلط بنویسم، مثل : مرصی، غلت، خاهر، عنی و چندی دیگر.
    دلیل آن هم وارد شدن زبان ترکس استانبولی است. و علاقه کم من به ادبیات، در حالی که الان کمی تغییر کردم.

  5. زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
    هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
    صحنه پیوسته بجاست
    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

  6. سلام
    من هنوز نفهمیدم معنی اسم شما چیه؟شاید اشاره کردین اما من نخوندم!!!

  7. سلام عرض ميكنم خدمت سركارخانم اني كاظمي .باتشكرازكارهاي ارزنده شما وسپاس فراوان نسبت به موردتوجه قراردادن كتابهاي خاص ومهم ازشماخواهشي داشتم كه نسبت به تاريخ فلسفه هم عنايتي فرمائيدوباتهيه تاريخ فلسفه كاپلستون جمع كثيري را در اين راه انديشه مدد رسانيد اميدوارم كه اين كارشما اجري عظيم نزدايزدتعالي داشته باشدچراكه شما درمسير رهپويان خردوانديشه چراغي روشن ميكنيد

  8. سلام.من سال 69 تو زلزله رودبار جزو اولین امدادگرها بودم که وارد منطقه شدم……ده ما هم با تمام آبادیاش خالی از سکنه است…..حالا چند روزی است که ده مونو ژاپن و رودبار تو ذهنم پیوند خورده …..بغض دیدن رودبار تو گلوم زنده شده…..و نوشته شما زنده ترش کرد…..
    و….تا شقایق هست
    …………………زندگی باید کرد
    …………………………………….
    ………………………………………../بدرود

  9. سلام
    انصافا کلا نوع گفتارت قشنگه.امیدوارم همیشه موفق باشی.دوست داشتی به سایت ما هم یه سری بزن.

    http:///www.3EO.ir

  10. :D
    شما تبلیغت رو بکن! من نظر ها رو تایید می کنم
    مشکل این جور تبلیغ ها اینه که لینک نوفالو منتشر میشن : )

  11. گذر از کوچه بی گوشه ، نسیم بی نسیم، دردهای کهنه ، اتش خاموشف گلهای شسته، قبرهای متروک درد همه است در پی درمان باید بود. درمان شقایق است تا شقایق هست باید با لذت نفس کشید

  12. ای کاش از ائل اسم خودتان رو میدادید انی دیگه چیه؟

    ببخشیدا

  13. اني به كي قسم بخورم؟به عزيزت كه اين بسيجي من نيستم خودش اونجا گفت كه خودشو جاي من زده.
    از دروغ گويان متنفرم…

  14. لطف مي كني ولي من بسيجي نيستم.از اون متنفرم.

  15. درود. مهتاب جان؛ یه تست کن ببین می تونی بیای انجمن؟ الان اکانتت رو دوباره فعال کردم. نتونستی اینجا بهم بگو.

  16. سلام من نتونستم وارد شم آقاي كاظمي.

  17. وارد شدم اما از شانس بدم د سایت تخلف صورت گفته.این دفعه من که مقصر نیستم هستم؟

  18. سلام نمی دونم چه حکمتیه که هر وقت که برای استفاده از اینترنت آزادما تخلف تو انجمن صورت میگیره!!؟؟
    من از اینترنت خونه نمی تونم استفاده کنم.آقای کاظمی رسیدگی کنید دیگه…

  19. درود ؛انی جان دست هرچی نویسنده هست رو از پشت بستی ؛خیلی قشنگ شرح میدی ؛توصیف هات با تخیلاتت عجین شده و یک متن ادبی زیبا آفریدی؛روستای من تو اصفهان هست بچه که بودم وقتی از تهران می رفتیم به سمت روستامون خیلی حس زیبایی داشتم؛انگار روحم از این زندان سیمانی شهر آزاد میشد و تو اون باغهای روستامون تا می خواست اوج می گرفت و پرواز می کرد؛اما الان که 18 سالمه دیگه زیاد اون حسو ندارم ؛شاید دلیلش این هست که اونجا هم داره مثل شهر سخت و آجری و صنعتی میشه؛ شاید هم روح من انقدر با زنجیر های هوا و هوس و گناه و شهوت تو شهر بسته شده که دیگه قدرت اوج گرفتن نداره؛ انی جان هنوزم بوی دیوارهای کاه گلی خیس شده زیر بارون که تو هوا پخش میشه تو یادم هست و مستم میکنه؛ دستت درد نکنه ؛این نوشته هات خیلی چیزهارو تو ذهنم تازه میکنه

  20. بوی بارونی که به دیوار ها خشتی زده می شد . . . بله بله . .
    باران می زد و از ارتفاع دیوارهای کاه گلی کاسته می شد و کم کم این دیوار ها با خاک یکسان می شدند و انگاری نه انگار که اینجا روزی مردمانی بوده اند . .

  21. چه خوب…
    کاش خونه پدر بزرگ من هم چیزی ازش باقی بود حتی همین سنگ و دیوارها… هیچی نذاشتن ازش…
    تمام کودکی ام…

  22. امام علی ع میفرمایند که بسیار از گذشته گان و مرگ یادکنید

    من فکر میکنم بازدید کردن از این اماکن، یه حسی شبیه دیدار از اهل قبور رو به آدم میده
    احساساتی که شما بیانش کردین اینرو نشون میده که انسان با دیدن این مناظر اگر اهل فکر باشه، اولین چیزی که به ذهنش میاد این هست که چه کسانی اینجا زندگی میکردند و به چه عاقبتی دچار شدند…و این بسیار مفید و لازمه

  23. من حستو نمیفهمم. آخه تا حالا خونمونو عوض نکردیم . تقریبا مکان همه ی خاطراتم حفظ شدن.خیلی حس غریبیه برام………….میتونه خیلی دردناک باشه.من وابسته ی تک تک خاطراتمم….

  24. سلام
    منو به قول خدتون بلاک کردین الان دیگه نمیشه از بیرونم شاهد بحث ها باشیم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  25. با درود فراوان
    خيلي قشنگ بود.
    تازه من ازتون دلخورم چند روز پيش ازتون راجع به شهرهاي ايران باستان مطلب خواستم ولي پاسخي دريافت نكردم.چون گفته بودم در صورت امكان به ايميلم بفرستين.
    بدروووووووووووووووود

  26. انی روزها در مملکت بوی قبرستان می اید انگار تمام اندیشمندان را در دل خاک جای داده اند

  27. Hey, I think your site might be having browser compatibility issues.
    When I look at your blog site in Opera, it looks
    fine but when opening in Internet Explorer, it has some overlapping.
    I just wanted to give you a quick heads up!
    Other then that, amazing blog!

  28. منم روستای مادری ام را خیلی دوست داشتم ولی الآن دیگه نه چون ارزشهای ذهنی آدم تغییر می کنه

  29. سلام
    ببخشید چطور باید با شما در ارتباط بود ؟

  30. سلام و سپاس از سایت خوبتون.

  31. ممنون مطلب بسیار خوبی بود بسیار عالی کار کرده بودی روی مطلب دوست داشتی به سایت ما هم سر بزن ثواب داره :)

  32. سلام
    از سایت خوبتون دیدن کردم خیلی خوبه

    ممنون

  33. نوشته هاتون خیلی حس غمناکی به آدم میده :(

  34. آلفا خدمات خودرو را در طیف وسیعی از خودرو های داخلی و خارجی به مشتریان عرضه می کند. این امر بدان معنی است که می توانید در این مجموعه وسیله نقلیه متناسب با نیاز و بودجه خود را بیابید. تخفیف های در نظر گرفته شده به این که شما چه ماشینی را برای اجاره پسند کرده اید و یا کرایه ماشین به صورت هفتگی بوده، متغییر است. اگر قصد دارید خودرو را به صورت هفتگی رزرو کنید، می توانید تخفیف های در نظر گرفته شده برای هر خودرو را در صفحه قیمت ها مشاهده کنید. آیا قصد اجاره اجاره ماشین در تهران را دارید؟ دیگر نگران نباشید.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *