بویِ عید

از اسفندماه که همه آماده می‌شدیم، خانه‌تکانی شروع می‌شد، مادرم سبزه می‌کاشت تا عید سبز می‌شد. لباس نو می‌خریدیم. یک‌بار پسری را دیدم که دستش را در شانه مادرش گذاشته است، نگاهی به مادرم کردم، مادرم از من قدبلندتر بود، به‌زور دستم به شانه‌اش می‌رسید، مثل همان پسر، دستم را در شانه مادرم می‌گذاشتم. نزدیکی… ادامه خواندن بویِ عید