اِی زمان بی‌من مرو

پدر بزرگِ محمدعلی که نشسته بود و خاطره میگفت در خانه ای که از مادرِ مادرش به وی رسیده بود

٢٢ آذر ٩٤ ساعت ١١:٢٤ در حال برگشت از كاشان به تهران اولين بار كه به روستاي خوران، روستای پدری رفتیم اولین بار احساسی به من دست داد که سابقاً دست نداده بود و عجیب بود آن‌قدر که از آن زمان تا امروز هنوز از وصفش عاجزم ولی امروز عزمم رو جزم کردم تا این بار… ادامه خواندن اِی زمان بی‌من مرو

تو در اول آفرینش، نادان بودی و بعد دانایت کردند

آنچه خواهید خواند ترجمه ذوقی از نامه 31 نهج البلاغه به دستِ فاطمه شهیدی، نویسنده مجله پرسمان در نسخه های شماره 62، 63، 64، 65، 66، 67 و 68 می باشد. این نامه خطاب به امام حسن، بعد از بازگشت از جنگ صفین نوشته شده است.   این، سفارش‌های پدری است که می‌رود؛ پدری که… ادامه خواندن تو در اول آفرینش، نادان بودی و بعد دانایت کردند

از خویشتنِ خویش

می گویند حکیم سهروردی در دامنه کوه می نشست، سوال می پرسید، فکر می کرد و خود پاسخ می یافت، این عکس برای من یادآور آن حکیم پرآوازه است.

در زندان عجیبی گرفتار شده ای، تو را از خویشتنت باز میدارند و زندگی ات را تغییر میدهند. اسارتت رنگ عوض کرده است، همه در زندان جدیدی گرفتار شده ایم که میله ای ندارد. بردگی تغییر شکل داده است، نمیدانیم کی و چطور گرفتار این بی رحمی ها قرار گرفتیم، ولی حالا به اندازه‌ی همین ندانستن می دانم که با… ادامه خواندن از خویشتنِ خویش

خوابم نخواهد برد..

شگفتا.. وقتی كه بود نمی دیدم.. وقتی كه می خواند نمی شنیدم.. وقتی دیدم كه نبود، وقتی شنيدم كه نخواند… و چه غم انگیز است وقتی چشم ای سرد و زلال در برابرت مي جوشد و می نالد و می خواند و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب (¹) سوار ماشین بودیم، سمند بود، مادرم هم کنارم بود.. اون شبِ لعنتی که با… ادامه خواندن خوابم نخواهد برد..

یاد ایام

جواب سوالی که پایین پرسیدم : هیچ کدوم من نیستم. بچه بودیم، خوش بودیم، یکی از خوشیهامون این بود که وقتی مدرسه تعطیل شد تا خونه بدویم. آماده می شدیم، کیف رو مینداختیم پشت مون و منتظر خوردنِ زنگ تعطیلی بودیم. من همیشه یه کم تخلف می کردم و از بالای میزها می دویدم تا… ادامه خواندن یاد ایام