یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که مارا چه رسید ؟
از خاک در آمدیم بر خاک شدیم
خیام
كاش لايق آن بودم ، كه در وصف حضرت خيام چيزي بگويم ، يا بنويسم . ولي آنان كه به درستي شخصيت اين اديب برجسته و ممتاز را لمس كرده اند و حقيقت خيام را فهمیده اند ، خود بهتر ميدانند كه خاموشي ،در برابر شخصيت آن بزرگوار تبهترین سخن است . خيام اگر چه كم سروده است ولي به جرات ميتوان گفت آنچه كه سروده است، در نوع خود بي نظير است. رباعی بالا یکی از رباعی های اوست …پس به مناسبت او هر چه شعر از او داشته باشم اینجا اضافه خواهم کرد.
خیلی زیبا بود آقا انی دم شما گرم
خدایی شعر های ایرانی بی نظیر هستند.
گر شوم با خسته ي پيكر ،غريق مركب رندي ، مجويم در طريق
مذهبم گر مستي و ميخوارگيست شرب و خمرم خود گواه بندگيست
مثل هميشه آخرش بود ;)
هر چند که رنگ و روی زيباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
آفرین آقا کاظمی دقیقا به جا و مناسب بود
هر چند که رنگ و روی زيباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
چون عهده نمی شود کسی فردا را حـالی خوش دار اين دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ما بـسيار بـــگردد و نــيـابد ما را
درود خدا بر شما مرید خیام…
وبسایت شما واقعا عالی و لذت بخش بود.
واقعا شعر به سزایی بود، اگر راستش را بخوای کاظمی جان به دو سه نفر اس ام اسش زدم
این بزرگترین وبسایت متون باستانی که در بررسی تاریخ ایران فقط به عمر خیام پرداخته :
http://www.ancienttexts.org/library/persian/rubaiyat/index.html
احسنت
شایسته و به جا بود. احسنت
پایان سخن شنو که مارا چه رسید ؟
از خاک در آمدیم بر خاک شدیم
بسیار عالی بسیار
خيام اگر ز باده مستي خوش باش
با ماهرخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت کار جهان نيستي است
انگار که نيستي چو هستي خوش باش
من موی خویش نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه :| :cry: :(
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند :oops:
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه :roll:
این هم یکی از زیباریت رباعی های تاریخ
من موی خویش نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه :| :cry: :(
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند :oops:
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه :roll:
این هم یکی از زیباریت رباعی های تاریخ
من موی خویش نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه :| :cry: :(
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند :oops:
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه :roll:
این هم یکی از زیباریت رباعی های تاریخ
واقعا خیلی زیبا بود…از شعر هایی هست که واقعا خوندنش لذت بخش هستش
خیلی قشنگ بود
بابا
بابا
سلام،میبینم که زدی تو کار صرفه جویی پا به پای تلوزیون…
یه گزارش هم از آبیاری قطره ای بزن…..
راستی تو پست قبلیم یکی برات که نظر داره خوبه جوابش رو بدی…
با« یادگار آن مرد» به روزم…
روز(شب؟)خوش…
قومی به گمان افتاده در راه یقن
قومی به گمان افتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست نه این
بسیار زیبا بود
باید بگویم بی نظیر بود
اما خیام رباعی های بهتر از این های بسیار دارد
فکر کنم کمی کام شما لذت بخش آمده باشد
می ترسم از آن که بانگ رسید روزی
ای بی خبران راه نه آن است و نه این
از فرمول دنیا به چشم خیام بر دیده ی مردمان خواری و نداری به دست می آید
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد
نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز….حافظ
واقعا عالی بود
ممنونم واقعا جای تقدیره بسیاری داره کارهای شما!!
درود بر شما
بسیار لذت بردم
گویند کسان بهشت با حور خوش است/من میگویم که اب انگور خوش است/این نقد بگیرو دست از ان نسیه بدار/کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
قومی متفکرند اندر ره دین،
قومی به گمان فتاده در راه یقین
ترسم از آنکه بانگ آید روزی:
که ای بی خبران ! راه نه آن است و نه این
افسانههایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانهها از این قرار است که خیام میخواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:
ابریق می مرا شکستی، ربی/ بر من در عیش را ببستی، ربی
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی/ خاکم به دهن مگر که مستی، ربی
پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!/ آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!
من بد کنم و تو بد مکافات دهی/ پس فرق میان من و تو چیست بگو!
و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانهها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.
خاک نیشابور را نازم که از هر خشت او/شاعری خیزد توانا یا هنرمندی بنام…