من و شیطان

این متن با بی پروایی نوشته شده است و بسی مایه حیرت و تاثر است . *** اکنون به درستی می دانم او بسیار زیرک بود، زیرکتر از فرزین ! بی پرواتر از مهدی ، بد اخلاقتر از عباس ، لوس تر از نسیم، سنگ تر از منیژه، سخت تر از ایرج ! شنیده ام… ادامه خواندن من و شیطان

خویشاوندان دفن شده ام

تنها در حال قدم زدن هستم. گرد و خاک شلوارم را کمی کثیف کرده است هر چند برایم اهمیتی ندارد . در این تنهایی با خود می گویم چه کنم؟ به کجا بروم ؟ از رایانه به درد نخور خانه خسته شده ام ! از خواندن مطالب ، خسته تر… به دنبال راهی هستم برای… ادامه خواندن خویشاوندان دفن شده ام

ای غریبا مرد…

سیمایش را می بینم که مظلومانه نگاهم می کند . هر لحظه که نگاهش می کنم او نیز نگاهم می کند . سالهاست خاطره ی این نگاه معصوم سخت پریشانم می کند . ندایی دارد که نمی توانم بشنوم. سخت پریشانم . آن آمبولانس که مرده ای را می کشید، خاطرات سوزناک زیادی را برایم… ادامه خواندن ای غریبا مرد…

باز هم محمد ! باز هم ترس و دلهره

باز هم محمد ! باز هم ترس و دلهره ی اینکه کجایم ؟ چه می کنم ؟ کیستم … محمد محمد محمد روح مقدس . روح خدایی و یک جسم دفن شده که من نمی توانم لحظه ای از یاد او غافل شوم. امروز روز 7 مرداد سال یک هزار و سی صد و هشتاد… ادامه خواندن باز هم محمد ! باز هم ترس و دلهره