این نوشتار توسط انی در تاریخ 3rd اکتبر، 2008 و در دسته "من نوشت" ارسال شده است.
.
…
…..
……..
ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽ زﻧﻢ ،
من چهره ام گرفته !
ﻣﻦ ﻗﺎﯾﻘﻢ ﻧﺸسته به ﺧﺸﮑﯽ !
ﻣﻘﺼﻮد ﻣﻦ ز ﺣﺮﻓﻢ ﻣﻌﻠﻮم ﺑﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ ،
ﯾﮏ دﺳﺖ ﺑﯽ ﺻﺪاﺳﺖ ،
ﻣﻦ ، دﺳﺖ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ز دﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻃﻠﺐ،
ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻦ ﺷﮑﺴتهاﮔﺮ در ﮔﻠﻮ ، وﮔﺮ
ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻦ رﺳﺎ ،
ﻣﻦ از ﺑﺮای راه ﺧﻼص ﺧﻮد و ﺷﻤﺎ،
ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽ زﻧﻢ
………….
نیما یوشیج
۲ دیدگاه
اندیشه خود را به یادگار بگذارید
- لطفاً به صورت فارسی بنویسید- برای تماس با مدیریت به "صفحه تماس" بروید
- برای طرح مباحثی که با نوشتار بالا مرتبط نیستند لطفاً به "انجمن گفتگو" رفته و بگو مگو کنید
مانده تا مرغ سر چینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد…پس چه باید بکنم؟…من که در لخت ترین موسم بی چهچه ی سال تشنه ی زمزمه ام؟…بهتر ان است که برخیزم…رنگ را بردارم…روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم…
نیما پدر منه…تمام عمر مدیونشم.