تن آدمی شریف بود به جان آدمی

خدایا مرا از نگاه بد محفوظ بدار خدایا می دانم خدایا می دانم که سزاوار نیست کسی بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد خدایا می دانم می دانم که باید میوه ها را مخلوط می کردم و می فروختم و می دانستم که در مکتبی که پیرو آن هستم علی آن را یادآوری کرده بود… ادامه خواندن تن آدمی شریف بود به جان آدمی

مرگ

– بخون تا بخوابم ، برام بخون باشه ؟ بخون تا بخوابم. – میخوانم ، میسوزم ، میخوانم . پس میخوانم : عزیزم منتظرت هستم. حالا آتش خاموش شده و هوا بسیار سرد است . در واقعا باید خودم را بیرون بکشانم اما تابش نور خورشید خواهد بود . افسوس که روشنایی را هدر دادم… ادامه خواندن مرگ

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در من نوشت