فریاد می کشیدیم. نعره هایی ترسناک ! بهانه نوشتنم کسی جز میلاد، پسردایی ام نیست. حرفهای یکشنبه شب او ۱۷/۰۵/۱۳۸۹ مرا به سفری نه چندان دور برد . آن شب من، میلاد و ایرج (برادر بزرگترم) در ماشین نشسته بودیم و خاطرات گذشته را بازگویی می کردیم. من و میلاد خاطرات گذشته را با شور… ادامه خواندن شیطان در بهشت