شگفتا.. وقتی كه بود نمی دیدم.. وقتی كه می خواند نمی شنیدم.. وقتی دیدم كه نبود، وقتی شنيدم كه نخواند… و چه غم انگیز است وقتی چشم ای سرد و زلال در برابرت مي جوشد و می نالد و می خواند و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب (¹) سوار ماشین بودیم، سمند بود، مادرم هم کنارم بود.. اون شبِ لعنتی که با… ادامه خواندن خوابم نخواهد برد..