این نوشتار توسط انی در تاریخ 22nd اکتبر، 2008 و در دسته "من نوشت" ارسال شده است.
” من “
و
” تو “
” یکی ” بودیم
اما با رفتنت و مردنت
همه چیز تمام شد.
یکی بودیم
با تو
با من
تنها مانده ام !
بی تو
بی من
تمام شده ام
بی تو
بی من
تمام شد
بی تو
بی من
یکی بودیم
با تو
با من
پاشید ! همه چیز ! ناگهان
تمام شدیم در یک آن
تو بر گور شدی و من ؟
من همچنان
همچنان در حال قدم زدن در این کویری که تو می شناسییَش و من در قلب آن خیمه زده ام .
در حال قدم زدن و فکر به تو و بی خیالی ! و آسوده نگاه کردن، آسوده!
در حال ساختن لحظاتی که تو ندیدی و من؟ ندیدم .
در حال ساختن تصوراتی که تو می خواستی و من می خواستم.
کافیست .
هیچ کدام نیست .
هیچ کدام نشد.
همه چیز از هم
پاشید
گر چه آرزوی بزرگی هم نداشتیم! هیچ کس قدرت بیان نداشت!به هر حال دلی داشتیم
من نیز بر گور خواهم شد
۲ دیدگاه
اندیشه خود را به یادگار بگذارید
- لطفاً به صورت فارسی بنویسید- برای تماس با مدیریت به "صفحه تماس" بروید
- برای طرح مباحثی که با نوشتار بالا مرتبط نیستند لطفاً به "انجمن گفتگو" رفته و بگو مگو کنید
دوباره غم و مرگ…نگو بابا…به خدا اشکمو درآوردی!!!
به یک بازگشت نیاز دارید!
اون روزهایی که توی نوشته هاتون، همه جا “گر چه ” رو می نوشتید “در چه” ،فکر کنم خیلی خوب تر از الانتون بودید.