دلم گرفت از آسمون ، هم از زمین هم از زمان…
چه کسی مرا دریافت ؟
تن پوسیده ، چروک و ظعیفم را ؟
تن متروک شده و خاموشم را ؟
تن کم سن سال و کوچکم را ؟
تن فرسوده ام را ؟
تن فرسوده ای که با هر دستی گوشه ای از اون پاره میشه…
تن تنهام
آری الهه به تو گفتم که من خسته ام…
گفتی : باشد تو خسته ای ، استراحت کن !
و من نیز خاموش شدم تا بروم درست شوم…اینک که نیستم همه چیز در اختیار توست پس نگو خسته ام و تو بد خلقی می کنی…
یادی از حرفهای گذشته تو کردم که گفتی :
” من این انی ساکت رو نمی خوام و اون انی متفکر رو می خوام که فریاد میزنه…”
اکنون من باز به درب خانه گلی خود برگشته ام . چسبیده به همه آنان اما دور تر از تمام انسان ها… و تو در کویر خود پنهانی و نمی خواهی که لحظه ای از آن به بیرون قدم بگذاری . اما من ؟ نه من نمی خواهم وابسته به هیچ کتاب وشخصی باشم و ماندگار شوم در آن شخصیت… می خواهم با هر قدم گاهی به او نزدیک شوم ، اگر بایستم نیز گامی به او نزدیک خواهم شد.
آری چنین است که من برگشتم به درب خانه خودم . سرم رو همچون پیام آور زمانه به درب خانه گذاشتم ، بوی نان پخته شده توسط فاطمه میامد ، آه گفتار های علی به حسن و حسین تنم را می لرزاند ، ابتدا از این خانه فرار می کردم که درونش پر از کار بود ، زنش کار می کند ،علی چاه می کند ، فرزندش مسموم ، فرزندش بی سر و زینبش و محمدش و خاندانش…
آه ای آرزوی من برخیز ! آنان دیگر نیستند ، تا کی می خواهی بروی به رویای خودت و سرت را به درب خانه ای که تخریب شده بگذاری و اشک امانت ندهد…برخیز دیگر امروز است نه دیروز با اینکه دیروز، امروز و فردا همه یکی هستند.
نمی توانم . این نوشته ها احساسم هستند . چه می گویی ؟ برو بگذار تنهایی را با خودم سیر کنم ، به تو چه که من کیستم ؟ و یا چه می کنم ؟ بگذار که در تنهایی خویش خالی شوم .
آمد !
۵ دیدگاه
اندیشه خود را به یادگار بگذارید
- لطفاً به صورت فارسی بنویسید- برای تماس با مدیریت به "صفحه تماس" بروید
- برای طرح مباحثی که با نوشتار بالا مرتبط نیستند لطفاً به "انجمن گفتگو" رفته و بگو مگو کنید
به خداگفتم: من بسیار خسته ام خداوند پاسخ داد: من به تو ارامش خواهم داد
خسته ام خسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بخدا من خسته ام خسته خـــــــــــسته!!!!
روزگارهم پای رویاهام نبود…دست یارم زدستانم ربود….ان یاری که درونم ریشه زد…عاقبت خنجرکشید وبرقلبم تیشه زد………..
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میبینی که خسته شدم…کمکم کن…