یک تکّه نان

برای دلم می نویسم: پیرزن است، هفتاد و دو سال سِن دارد. عُمری بی ادّعا و بی ریا زندگی کرده است. بچه داری و خانه داری کرده است، این زَن، زَنِ اَخلاق است. پارساست، پاکدامن است، عمری به پارسایی و عبادت گذرانده است، کم نیاورده و بر عقیده اش استوار مانده است، هنوز هم وقتی… ادامه خواندن یک تکّه نان

آیا جنایت نکرده ایم ؟ (سومالی..)

لطفاً از هر جا که این مطلب را می خوانید اِقدام به اشتراک آن کنید. نه آیا او هم دلی دارد ؟ نه آیا او هم شوقی دارد ؟ نه آیا او هم اِحساسی دارد؟ اِنی باز هم غمگین است.. اِنی باز هم آزرده و شرمـ‎ـسار اَست، تا می آیم ناله کنم می گویند چرا… ادامه خواندن آیا جنایت نکرده ایم ؟ (سومالی..)

عکسی که هیچگاه از خاطر انسانیت محو نخواهد شد

اِنی باز هم غمگین است. عکسی که هیچگاه از خاطر انسانیت و انسان محو نخواهد شد. سال، سال نود و چهار (1994)است، یک کودک سودانی در حال جان دادن بر اثر گرسنگی است و لاشخوری که در آن پشت ، در انتظار مرگ یک کودک بسر می برد. تصویر غم انگیز بالا، قبلا به عنوان… ادامه خواندن عکسی که هیچگاه از خاطر انسانیت محو نخواهد شد

فقر و آزادی

دل خوش بودم. به اطراف که نگاه می کردم، ماشین می دیدم، دوچرخه می دیدم، حتی فرغون می دیدم. من هم آرزو می کردم یک فرغون داشته باشم تا سوارش شوم و کسی مرا براند و کیف کنم. لاستیک ها و دوچرخه ها را پیدا می کردیم با يک چوب که از درخت می کندیم… ادامه خواندن فقر و آزادی

من و شیطان

این متن با بی پروایی نوشته شده است و بسی مایه حیرت و تاثر است . *** اکنون به درستی می دانم او بسیار زیرک بود، زیرکتر از فرزین ! بی پرواتر از مهدی ، بد اخلاقتر از عباس ، لوس تر از نسیم، سنگ تر از منیژه، سخت تر از ایرج ! شنیده ام… ادامه خواندن من و شیطان