شیطان در بهشت

فریاد می کشیدیم. نعره هایی ترسناک ! بهانه نوشتنم کسی جز میلاد، پسردایی ام نیست. حرفهای یکشنبه شب او 17/05/1389 مرا به سفری نه چندان دور برد . آن شب من، میلاد و ایرج (برادر بزرگترم) در ماشین نشسته بودیم و خاطرات گذشته را بازگویی می کردیم. من و میلاد خاطرات گذشته را با شور… ادامه خواندن شیطان در بهشت

من و شیطان

این متن با بی پروایی نوشته شده است و بسی مایه حیرت و تاثر است . *** اکنون به درستی می دانم او بسیار زیرک بود، زیرکتر از فرزین ! بی پرواتر از مهدی ، بد اخلاقتر از عباس ، لوس تر از نسیم، سنگ تر از منیژه، سخت تر از ایرج ! شنیده ام… ادامه خواندن من و شیطان