گاهی دلم برای خودم تنگ میشود.
دسته: من نوشت
با «هویتهای سرگردان» در جامعه چه کنیم؟
جامعه ایرانی در یک دهه اخیر با بحرانهای اجتماعی زیادی روبهرو شده است. بدون تردید بخش عمدهای از این بحرانها و چالشها متاثر از شرایط نامطلوب اقتصاد کشور بوده و بخش دیگر هم از مسائل و موضوعات جدید، از جمله رشد فزاینده استفاده از شبکهها و پیامرسانهای اجتماعی و به طور کلی تحول در تکنولوژیهای… ادامه خواندن با «هویتهای سرگردان» در جامعه چه کنیم؟
عمر
عمر؛ بله نامش عمر است، 56 سال دارد. وقتی نوجوان بود جنگ شروع شد، کوملهها و عراقیها یورش را آغاز کردند، خانه و کاشانهشان را گرفتند و خراب کردند. عضو سپاه شد و با دشمن میجنگید، شهید همت آموزشش داده بود، زمانی که هنوز سپاه و نیروهای مسلح سامان نگرفته بودند، کارهای اطلاعاتی انجام میداد.… ادامه خواندن عمر
عبدالله
من عبدالله هستم؛ نه اسمم مهدی یا محمد بود که برای آن جایزه بگیرم و نه در روز خاص یا مناسبتی به دنیا آمدم که بابت آن جایزهای دریافت کنم. هدیه من تمسخرهایی بود که همواره انتظار اسم من را میکشیدند و به سمت من پرتاب میشدند؛ بارها به بهانههای گوناگون اسمم توسط دیگران مورد… ادامه خواندن عبدالله
فاطمه، فاطمه است.
سال ها پیش، – شاید حدود بیست سال پیش، – زمانی که تنها چهار سال داشتم، ماجرای عشقی اتفاق افتاد که اگر چه سرانجام خوشی نداشت اما شروعش خوش بود؛ از داستانش میتوان رمانی نوشت، خاطرهها گفت و چرا نباید برای آن ترانهای خواند؟ مادرم سه خواهر داشت، فاطمه از همه زیباتر بود، قدی بلند… ادامه خواندن فاطمه، فاطمه است.