لباس زندگانی

من عاشق این لباسم بودم، همیشه تو کِشوی لباسام نگهش می داشتم، گاهی می رفتم نگاهش می کردم و حسرت می خوردم که چرا دیگه این لباس تنم نمیشه ؟ وقتی خواهرزادم به دنیا اومد، دادم به مامانش و گفتم “اینو بپوشون بهش!” (یعنی یه هدیه است و برای نسیمه) خواهر زادم بزرگ شد و… ادامه خواندن لباس زندگانی