دل خوش بودم. به اطراف که نگاه می کردم، ماشین می دیدم، دوچرخه می دیدم، حتی فرغون می دیدم. من هم آرزو می کردم یک فرغون داشته باشم تا سوارش شوم و کسی مرا براند و کیف کنم. لاستیک ها و دوچرخه ها را پیدا می کردیم با يک چوب که از درخت می کندیم… ادامه خواندن فقر و آزادی
ماه: خرداد 1389
من و شیطان
این متن با بی پروایی نوشته شده است و بسی مایه حیرت و تاثر است . *** اکنون به درستی می دانم او بسیار زیرک بود، زیرکتر از فرزین ! بی پرواتر از مهدی ، بد اخلاقتر از عباس ، لوس تر از نسیم، سنگ تر از منیژه، سخت تر از ایرج ! شنیده ام… ادامه خواندن من و شیطان
کودکانِ جنگ
` تصویر بالا ،عکس کودک خردسالی ست که در جنگ های داخلی سومالی به شدت صدمه دیده است. در آن جنگ ها حدود یک میلیون نفر با کتک و چاقو و تبر کشته شدند. به همه ی راهبه ها تجاوز شد . پدرهای مقدس کشته شدند . مادرها پاشیده شدند . کودکان سر بریده شدند.… ادامه خواندن کودکانِ جنگ
خویشاوندان دفن شده ام
تنها در حال قدم زدن هستم. گرد و خاک شلوارم را کمی کثیف کرده است هر چند برایم اهمیتی ندارد . در این تنهایی با خود می گویم چه کنم؟ به کجا بروم ؟ از رایانه به درد نخور خانه خسته شده ام ! از خواندن مطالب ، خسته تر… به دنبال راهی هستم برای… ادامه خواندن خویشاوندان دفن شده ام