مرگ

بخون تا بخوابم ، برام بخون باشه ؟ بخون تا بخوابم.

میخوانم ، میسوزم ، میخوانم .

پس میخوانم :

عزیزم منتظرت هستم.
حالا آتش خاموش شده و هوا بسیار سرد است . در واقعا باید خودم را بیرون بکشانم اما تابش نور خورشید خواهد بود . افسوس که روشنایی را هدر دادم در نوشتن این کلمات ! میمیریم ، میمیریم ، میمیریم غنی از عشق و چون رود بالا میروم و ترسهایی که در آن نهان شده همچون این غار متروک . میخواهم بدنم نشانی داشته باشد . کشورهای واقعی ما هستیم نه مرز های کشیده شده بر نقشه ها و اسامی ها! ، میدانم که می آیی که مرا به قصرها و آسمان ها ببری ، به قصر بادها ببری . این تنها چیزیست که خواسته ام : با تو قدم زدن درچنین مکانی ، با دوستان ، در زمینی بدون نقشه ها (کویر)!

چراغ خاموش شده است و من در تاریکی مینویسم

و او خواند و مرد خوابید . خوابی لذت بخش و ابدی و خواسته اش “با تو قدم زدن در چنین مکانی” بود .

.

مرد رفت تا کمکی آورد ، تا زن را نجات دهد…اما بازگشت و چه اندوه بزرگی…نوشته ها… “میدانم که می آیی تا مرا به آسمان ها ببری” …”با تو قدم زدن”

چه قدر سخت است وصف احساسم !

چه قدر سنگین است تصور کردن بعضی چیزها !

رفتن و رفتن و… ایستادن .

.

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در من نوشت

5 دیدگاه

  1. bitamuzim chegune bemanim ta chegune mordaneman khub tarsim shavad
    biyamuzim ma be esteghbalash beravim na ou be esteghbale ma biyayad
    biyamuzim ghabl az anke bemiranandeman khudeman ra bemiranim
    khudeman ra bemiranim
    dar entezare tolooee rooshan didar khaham mand
    ………

  2. کشورهای واقعی ما هستیم نه مرز های کشیده شده بر نقشه ها و اسامی ها

    in ast hodoode bi hodoode ma

  3. بیا! هر شب بیا! در خلوت هر مهتاب تنهایم، در سایه ی هر شب ، چشم به راهت گشوده ام. در پسِ هر ستاره پنهانم. در پسِ پرده ی هر ابر در کمینم. بر سر راه کهکشان ایستاده ام. بر ساحل هر افق منتظرم. بیا! خورشید که رفت بیا، شب را تنها نمان.
    .
    .
    .
    از هبوط

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *